بگذار با تو بگویم که در کوهستان زندگی ، هیچ قله ای هدف نیست.زندگی خودش هدف خویش است ، زندگی نه وسیله ای برای رسیدن به یک پایان ، که پایانی برای خود زندگی است.
همراه با آواز نسیم ، پرندگان در پرواز ، گل های پیچان و رقصان. خنده ی آفتاب در سپیده دمان ، چشمک ستارگان در شامگاهان . مردی در دام عشقی گرفتار ، کودکی مشغول بازی در خیابان.......هیچ هدفی در آن دورها نیست.
زندگی صرفا از خود لذت می برد ، از خود به وجد می آید. انرژی در حال لبریزش و فوران است ، در حال رقص ، برای هیچ منظور خاصی. این نه کار است و نه وظیفه.
زندگی بازی عشق است، شاعری است، موسیقی است.
اشو
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر