۱۳۸۸ اسفند ۹, یکشنبه

ازم گرفت






ازم گرفت
سرنوشت بدیه اول جا تو ازم گرفت
صبح فردا شد دیدم رد پا تو ازم گرفت
تا می خواستم به چشمای روشنت نگا کنم
مال دیگری شدی و چشانو ازم گرفت
تو رو جادو کرد یکی با یه چیزی مثل طلسم
اثرش زیاد بود و خنده هاتو ازم گرفت
تو با من حرف می زدی نگات یه جای دیگه بود
خدا لعنتش کنه ، اون ، نگا تو ازم گرفت
خیلی وقته سختمه دیگه تنفس بکنم
یه جور عجیبی انگار هوا تو ازم گرفت
خدا دوس نداشت بیام پیشت ، کنار تو باشم
باورت نمیشه حس دعا تو ازم گرفت
دست روزگار چه قدر با من و آرزوهام بده
لحن فیروزه ای مریما تو ازم گرفت
سلامت ، خداحافظیت ، عزیز مای نقره ایت
حرف آخر ، به امون خد ا تو ازم گرفت
تو حواس واسم نذاشتی چه کنم از دست تو
اشتباهم ، بهترین جمله ها تو ازم گرفت
نمی خواد بپرسی چی ، خودم دارم بهت می گم
تویه خط خوردگی دنیا ، صدا تو ازم گرفت
یه کم از برگشتن قشنگ تو وقتی گذشت
یکی اومد و یه ذره وفا تو ازم گرفت
هفتم اردی بهشت ، نزدیکای تولد ت
جمعه ، که قد تموم زندگیم دلم گرفت
مریم حیدرزاده


هیچ نظری موجود نیست: