۱۳۸۹ خرداد ۱۹, چهارشنبه

سودمندی


ژان به همراه پدربزرگش در میدانی در پاریس قدم می زد. پس از مدتی ، با کفاشی برخورد کرد که گرفتار یک مشتری شده بود . نقصی در کفش مشتری وجود داشت. کفاش در آرامش کامل به اعتراض او گوش داد ، عذر خواهی کرد و قول داد این نقص را بر طرف سازد.
پس از گذر از این صحنه ، برای نوشیدن یک قهوه در یک تریا توقف کردند. در میز مجاور آن ها، پیش خدمت  از مردی که ظاهر متشخص و مهمی داشت ، خواهش کرد که کمی صندلی خود را جابه جا کند تا فضا باز شود. مرد متشخص موجی از اعتراض را بر سر پیش خدمت فرو بارید و حاضر نشد جابه جا شود.
پدر بزرگ گفت: هرگز چیزی را که دیدم، فراموش نخواهم کرد. آن کفاش یک اعتراض را پذیرفت، اما این مرد حاضر نشد از جایش تکان بخورد. انسان های مفیدی که کارهای مفید انجام می دهند، آزرده نمیشوند، اگر هم چون بی مصرف ها با آن ها برخورد شود.اما بی مصرف ها همیشه خود را مهم می دانند و تمامی بی قابلیتی خود را در پس ظاهری مقتدر پنهان می کنند.  

پائولو کوئلیو

هیچ نظری موجود نیست: